اطلاعیه
بسته ویژه راهیان نور
کیف ویژه راهیان نور ( طرح لباس خاکی)

جديدترين محصولات
منو اصلي
خبرنامه
جهت عضويت درسيستم اطلاع رساني سايت ايميل خود را وارد كنيد.
پس از ارسال، ایمیلی براي شما فرستاده می شود ، که شما باید روی لینکی که در ایمیل هست کلیک کنید تا عضویت شما تایید گردد .
خاكريز

رفته بودیم جنازه شهدا را بکشیم عقب. از موانع که گذشتیم رسیدیم به اولین شهید.

حاج مهدی گفت : «این رو ول کنید، بریم جلوتر.»

 چند تا از شهدا را برگرداندیم عقب که دشمن متوجه شد و شروع کرد به تیراندازی.

 مجبور شدیم برگردیم عقب.

 بعدا فهمیدیم آن جنازه اول برادر حاج مهدی بوده.

توصيه مي شود ...

زخم و افغان [رمان] زخم و افغان [رمان]


۱ جلد كتاب
۲۰,۰۰۰ ريال
پديد آورنده : سيد هاشم حسيني
انتشارات : سوره مهر
[ بازديد : ۵۱۳۳ بار ]

معرفی کتاب: زخم و افغان» رمانی از سید «هاشم حسینی » با داستانی از افغانستان و اشغال در این کشور است. حسینی این داستان را ابتداء دوازده سال پیش به صورت یک داستان کوتاه 40 تا 50 صفحه ای با زبان فارسی و معمولی نوشته بود.بعد از بازنویسی در سال 83 وی تمام مکالمات را با زبان افغانی نوشته که واژه نامه در پایان کتاب وجود دارد.البته چون واژه ها در مکالمات مرتب تکرار شده است ،خواننده با درک مفاهیم مشکلی پیدا نمی کند. داستان « زخم و افغان » چندان پیچیده نیست. ماجرا مربوط به ارتشی هایی است که وارد روستای پشتون می شوند که مذهب آنها سنی است. بزرگ این ده آنها را به دلیل خصلت مهمان پذیری می پذیرد اما ارتشی ها اهالی را اذیت می کنند. یکی از اهالی که زمینه قبلی برای انتقام داشته درصدد انتقام بر می آید و تعدادی را می کشد و ماجرا به این شکل ادامه پیدا می کند.

گزيده متن:
تفنگ پنج مرمی را بر زمین می ماند و باز کلاشینکف را بر می دارد. ضربه بی امان مرمی ها سبب می شود بی اختیار به تفنگی که سی مرمی دارد دل ببندد؛ اما به آنها هم اطمینان نمی کند. دل و نادل، دیگر بار تفنگ خود را رقم ناجی وفادار به آغوش می گیرد. از خوف چنین می کند. تا حالا در بین سنگها و در کوهستان این چنین ترس نخورده است. بارش آتش است، خشم آتش. صاعقه و رعد و برق را خوش دارد و شرش باران در بهار و خزان.
لای سنگها بندی شده است. ضرورت به زمان دارد تا قومایش به یاری اش برآیند. عبدالحی تفنگ دوربین دارش را از زیر خاک باغچه برآورد. میرویس با تفنگ هندی، که نو خریده است، سر برسد. برادرش، خان گل، تفنگ قنداق شکسته لوله کجش را به دوش افکند و با بسم الله و فقیر محمد که تفنگچه دست می گیرند، برای نجاتش بشتابند.

امتياز :